عاشقانه همراه من گام بردار
به من از آن بگو که توان گفتنش به دیگری را نداری
با من بخند ختی آن گاه که احساس حماقت میکنی
با من گریه کن آن گاه که در اوج پریشانی هستی
تمام زیبایی های زندگی را با من شریک باش
و در کنار من با تمام زشتیهای زندگی ستیزکن
با من رویا هایی را بیافرین تا به دنبال آنها رویم، در شادی هر چه میکنم شریک باش
برای رسیدن به آرزو های مان یاریم کن ،با آهنگ عشقمان با من برقص
بیا در سراسر زندگی در کنار هم گام برداریم
بیا تا ابد در هر قدم از این سفر یکدیگر را عاشقانه در آغوش گیریم
((دیدتم که تو دریایی و من رود شدم
در وسعت چشمان تو محدود شدم
آن روز که در آتش عشق افتادم
سرسبز تر از آتش غرورشدم))
((سکوت،عاشق شنیدن است))
تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه نازآلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
از خدا راه چاره می جویم سخن از زهدو توبه می گویم
آه...هرگز گمان مبرکه دلم با زبانم رفیق و همراه است
تو برایم ترانه میخوانی سخنانت چو آتشی گرما دارد
صدایت وجودم را گرم میکند
کلامت آتش عشقم را بیش از پیش میکند
شاید شنیده ای که زنان در دل آری و <نه>به لب دارند
راز دار وخموش و مکارند
آه من هم زنم،زنی که دلش در هوای تو میزند پرو بال
دوستت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال
ای کاش میتوانستم بگویم چقدر دوستت دارم
(تقدیم به یک دوست)